ﺩﻟــم
ﺭﻣـاﻥ ﻋﺎﺷﻘﺎنه ﻣﯿﺨــﻮﺍﻫــﺪ
ﮐﻪ ﺗـــﻮ ﺁﻥ ﭘﺴﺮﮎ ﺑﺎلا ﺑﻠـﻨـﺪ
ﺳﯿﻨﻪ ﺳپر ﺑـاﺷﯽ
ﻭ ﻣـﻦ ﺩﺧــﺘﺮﮐﯽ ﺳﺮ ﺑـﻪ ﻫــﻮﺍ
ﮐــه ﺑﺎ ﺗﻤـام ﺳﺮ ﺑـﻪ ﻫــﻮﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯾـﺶ
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …
درد دارد....
سرت به سنگي بخورد
كه روزي آن را به سينه ات مي زدي...!پ
احساس که از نوع مصنوعی اش باشد
چه فرقی می کندبرایش
باران ببارد یا نبارد
بر ساحــ ـل دریــ ــای مـ ـواج زندگیــ ــم به موج هـ ـای خروشــ ـان
می نگرم!
به پستــ ـی ها و بلنــ ـدی ها، به ســ ـاده بودن ها
گاه قایقــ ـی می آید
دستــ ـی تکان می دهــ ـد و سلامـ ـی می کند
می مانـ ـد، می گوید!
می شنوم، می فهـ ـمم
و من می اندیشــ ــم:
کدام اندوهــ ـش را برایم به ارمغــ ـان آورده است؟
از کدام تیربار حادثــ ــه به من پنــ ـاه آورده
از چه سخـ ـن خواهد گفت؟ از نبودن ها و سختی این نیستــ ـی ها!
دریــ ـای من! همیشــ ـه مواج است
و مسافــ ـران دریای من
همیشه اندوهــ ـی بر لب
و دلی از حادثــ ـه ای شکسته
وچشــ ـم بارانی دارند!
اینجا همیشــ ـه طوفانی ست!
و مسافــ ـران دریای من
گاه مرمتــ ــ می شوند
و گاه زخم هایشــ ـان اندکی التیــ ـام می یابد
اما میل رفتنــ ــ نخواهند داشـ ـت!
اینجا همیشه مهمانــ ــی ست!
اینجا ساحل تنهایــ ــی من است!
با مهمانهایش، با خوبی هایشان!
باز هــ ــم
اینجا ساحـــ ـل تنهایــ ــی من است!
و روزی در این دریـ ـا غرق خواهم شد!
دریای زندگــ ـیِ من
دستــ ــ سرنوشت را …
بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد …
او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت …
ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺧﺖ ﺩﺍﺭﺩ!!!
ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ …
من ﺑﺎﺯیــــــــــــ ﻧﮑـــــــــﺮﺩﻡ …
ﻣﻦ ﺑﺎﻫﯽﺎﺵ ﺯﻧﺪﮔـــــــــ ﮐﺮﺩﻡ …
بی حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـی …
خـط ِ اشکی …میسـوزانـد صـورتـم را.
تعداد صفحات : 3
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
نایت نما